زبان فرش

0
محسن محسنی

فرش دستباف ایران یکی از آیینه های تمام نمای هنرهای سنتی و صناعی ایران زمین است که تمامی جلوه های ذوق ، علاقه ، احساس ، عاطفه ، ادراک و عشق انسان شرقی را در خود جمع کرده. با زبانی که ترنم موسیقی حیات وهستی را فراسوی دیدمان به گوش جانمان می پوشاند و در نهایت خاموشی با صدهزار زبا ن تصویری ، اشاراتی عشق آمیز و نوایی شور انگیز حرف دل آفرینندگان خویش را به سویدای دل و عمق وجود مخاطب خود منتقل می کند.

به ویژه اگر مخاطبی که اندکی اهلیت داشته باشد و با این هنر و اصحاب آن در مراحل گوناگون طی طریق کرده محشور باشد،درفضاهایی متنوع و عطر آگین : از عملیات تبدیلی مواد اولیه ، تولید قالی و حرص و جوش و درد و دل هنرمندان مولد آن را لمس کند، پای پاتیل رنگرزها ساعت ها چون شاگردی مستمع آزاد بایستد، از محضر طراحان و نقاشان فرش و ذوق آزمایی هایشان کسب فیض بصری و جدلی کند، در شست و شو و عملیات نهایی و تکمیلی، مرمت و قالی پردازی و قالی آرایی حضور یابدو بالاخره تعامل و تقابل بازار وجنب وجوش ورقابت بازاریان را شاهد باشد و ترفندهای تلمیح آمیز آن را درک کند و غبار این متاع قدسی را چون تربتی مطهر ببلعد، از یک سو و از سوی دیگر پیرانه سر در محافل دانشگاهیان و ااهالی درس و مشق ِ فرش بی قمقمه مشق کند ، با دانشجویان خوش ذوق و پرسشگر حریص دردرس گفتاری مشترک داشته باشد، ساعت هابا پژوهشگران و کارشناسان و به اصطلاح تئوری پردازان حشر و نشر داشته و سر انجام با دستی لرزان در قلم ، زبانی الکن در سخن و دلی شکسته در نهاد به انزوای خستگی خویش خزیده شاهد و ناظر بی مهری های دولت مردان و دولت مندان باشد که هم با بوق و کَرنا سنگ این برگ زرین هویت ملی را به گزاف بر سینه زده و تضاهر به تعصب و غیرت تولیدات ملی غیر وابسته را به زبان داشته ولی در عمل شاهد مرگ یکی از بزرگترین نهادهای ملی فرش باشد که می توانست امروز با یک قرن تجربه تلخ و شیرین در عرصه مدیریت از سوی دولت بزرگترین و قوی ترین پشتوانه و پشتیبان فرش باشد که تحت عنوان خصوصی سازی در معرض معامله یا احیانا زبانم لال مصالحه قرارگیرد. که عنوان و کسوت و “برند” تجاریش به میلیاردها می ارزد و چون مادری سالخورده و پدری پشت خمیده در گوشه ای افکنده و مواریث آن به کیسه فرزند خواندگان آینده فرو ریزد، مواریث معنوی که با خون جگر فراهم آمده باشد.

امروز برای فرش دستباف ایران چه مانده است و برای تولیدات ملی و خودگردانی همچون فرش دستباف که از وسایل و ابزار و مواد و طرح و نقش هنرمند و صنعتگر و کارشناس و متخصص و رنگرز و مرمت کار با تمامی فوت و فن های موجود هیچ گونه نیازی به واردات و تفرعن وارداتی و تکبر و تبختر خارجیان و بیگانگان استعمارچی و استعمرارگر نداردچه مانده است؟

چنین رشته مستقلی که تامین کننده میلیون ها فرصت شغلی نیروبر – نه سرمایه بر- باشد و بهترین جاذبه مکمل درآمد در روستاها، عشایر، شهرستان ها و استان ها محسوب می شود چرا باید در بوته اجمال و نسیان قرار گیرد؟

آیا نیروی مولد دیگری که جدا قادر به عرضه اندام در برابر مصرف کنندگان داخلی و خارجی باشد جز در فرش دستباف داریم؟

این مطالب از یک پیرمردِ صاحب درد یا جدی گرفته می شود یا به هذیان دوران سالخوردگی تعبیر خواهد شد . در هر صورت من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم ، تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال.من نه طرفی خواهم بست نه چشمداشتی دارم.

سالها طی شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

محسن محسنی کارشناش فرش